همیشه برای تو لبخند زدم
حتی اشتباهاتت را خندیدم
وقتی به بهانه ی خوشبختی ترکم کردی
با وجود تمام بغض هایم،باز لبخند زدم
چند روزی میشود نیستی و برای من سالهاست
میخواهم لبخندم را گریه کنم
با تمام غرور و مردانگی ام
بگذار با لبخند آخرین حرفم را بگویم؛
بعد برو؛
بی تو نمی توانم...
این هم لبخندی که قولش را دادم
چشمان خیسم فریبت ندهند
در قلبم پیاز رنده میکنند
وقتی بمیرم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد
نه جایی بخاطرم تعطیل میشود
نه در اخبار حرفی زده میشود
نه خیابانی بسته میشود
و نه در تقویم خطی به اسمم نوشته میشود ...
تنها موهای مادرم کمی سپیدتر میشود
و پدرم کمی شکسته تر ...
اقواممان چند روز آسوده از کار ...!
دوستانم بعد از خاکسپاری موقع خوردن کباب آرام آرام خنده هایشان شروع میشود ...
راستی ، عشق قدیمم را بگو ...
هِـــه ...!
او هم با ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺩَﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﯾﮕﺮی ، ﻣَﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺒﺮﺩ ...
من فقط تنها گورکنی را خسته میکنم و مداحی که الکی از خوبی های نداشته ام میگوید و اشک تمساح میریزد ...!
و در آخر من میمانم و گورستان سرد و تاریک و غم همیشگی ام که همراهم میماند ...
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت